تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی
نمی نویسم …
کــه کـلـمـات را آلوده نکنم به گناه…
گناهی که از آن مــن است… مال من است
نمی نویسم …
تـا سـکـوت را بـیـامـوزم….
نـمـی نـویـسـم….
تـا احـسـاسـاتم را مـحـبـوس کـنـمــ….
تـا نـخـوانـی…
نـدانـی….
کـه چـه مـی گـذرد ایـن روزهـا بـر مــن خسته دل!!

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی
دنیای من پر است از دست هایی است که خسته نمی شوند از نگه داشتن نقاب های تنهایی..
دنیای من پر از آدم هایی است که فقط فعل هایی را صرف می کنند که برایشان صرف داشته باشد.. و فکر ها رها نیستند
دهانم پر از حرف است
ولی با دهان پر که نمی توانم حرف بزنم!!

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی
در کوچه های شب قدم میزنم
در تاریکی سرد قدم میزنم
خسته و بی کس و بدون صدا
در دریای غم قدم میزنم
در تار و پود قلبم نقشی نبود
شیشه ی تنهایی ام را سنگ میزنم
شیشه ی تنهایی گویی ز فولاد سخت است
سنگ را بر آن بی اثر میزنم
بر چهره ام دگر رنگی نمانده است
رخ بی رنگ را رنگ سیاهی میزنم
صدایم در سرای بی کسی ناید به گوش
غصه ام را با خون دل هم میزنم
مانده ام تنها در این دنیای پوچ
میدانم عاقبت ،خود را دار میزنم و... می روم از میان

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی

 

مشکل از تو نبود 

از من بود 

با کسی حرف میزدم که سمعک هایش را پیش دیگری جا گذاشته بود ... 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی

 

سفارش آقای اسداللهی امیدوارم خوششون بیاد 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

 

 من رأس کمیته ی دفاع وطنی

تو زبده ترین و کهنه سردار منی

بانو تو حریم قلب من پاس بدار

مانند همه مدافعان یمنی 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی

 

 

گاه خاطرات خنده دار ساده ترین بهانه برای گریستن میشوند 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی

 

منو تو وقتی باهمیم دونفریم , اما وثتی از هم جدا میشیم چهار نفریم 

تو و تنهاییات 

منو خاطره هات 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی

 

دلت که گرفته باشد 

شادترین آهنگها روضه خوانی میکنند 

شلوغ ترین مکانها، تنهاییت را به رخت میکشند و شادترین روزها 

برای تو غمگین ترین روز هاست 

دلت که گرفته باشد، نقض میشود همه قانونها 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی

 

بی تابم نمیشوی 

بی قراری نمیکنم 

فراموشی مان مبارک 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی

 

باد با خود می برد ما را 

ناگهان 

ما را به خود می آورد باران 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی

 

روزگار ؟ 

تندباد با ما چه می کند 

یاد عمر رفته می افتم 

کنار جدول خیابان 

داستانی دارند 

باد و برگ های مانده از پاییز ... 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی

 

حقیقتش اینه که حواسم اینجا نیست 

مبینیم، میشنوم، بو میکشم و زندگی میکنم : ولی دلم یه جای دیگه است 

دلم اصلا اینجا نیست 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی
عاشقتم....

ممنونم که دوباره بودنت رو به من ثابت کردی...

ممنونم که حواست بهم هست...

ممنونم که وقتی که حالم زیاد خوش نیست...

با یک اتفاق...

با یک ادم...

با یک دیدار...

با یک حرکت...

حالم را خوب می کنی...

دیگر برایم مهم نیست این راه درست است یا غلط....

میخواهم بروم....میخواهم چون....

حالم را خوب میکند...

اتفاقات خوبم را رقم می زند...

زندگی را لذت بخش میکند...

به تو نزدیکترم میکند...

توبیشتر حواست به من هست...

خدا جون ممنونم از اینکه هستی....

هزاران بار شکر...

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی
نمی دانم امروز دیدی تپش قلبم را یا نه فقط خودم بودم که حسش کردم...

ان همه نزدیکی با تو....ان همه عشق...ان همه تپش پی در پی....ان همه لرزش های مکرر...ان همه اشک های پنهانی.... نمیدانم همه این حس ها را فقط من دارم یا نه تو هم ....

کاش زودتر ازهر چیز دیگری را بفهمم که تو حست چیست؟

کاش باشی..

کاش بخوانی حرف هایم را...

نمی دانم زندگی این را اجازه خواهد داد که با تو باشم یا....


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ : 7 آذر 1394
نویسنده : محمدجواد نژادعباسی
نمی دانم چرا هروقت طعم عشق را می چشم..

هر وقت که عاشق کسی میشوم...

به تو نزدیک تر می شوم .....

با تو دردل هایم رامیگویم...

زندگی را با تو زیباتر می بینم..

از ادم ها دور می شوم وبه تو نزدیک....

می شوی تنها رفیق زندگی ام..

انگار فقط تو...می فهمی مرا....

شاید به خاطر این است که عشق بخشی ازوجود توست...

خدای من ...

من عشق را از تو نمی توانم جدا کنم...

هر وقت عشق را شنیده ام...نام تو بر ذهنم..قلبم...جانم جاری شده است...

مرسی که عاشقی را به من یاد دادی ...

مرسی که تنهام نمی زاری ..مرسی که هستی...

به قول رضا جان صادقی:

خدا با منه تا تو بامن عجینی   کی میگه بده عشق پاکه زمینی

من چقدر دوست دارم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

آخرین مطالب

/